از همان کودکی عاشق دوچرخه و دوچرخه سواری بودم.
طبیعت را هم دوست داشتم و بارها با همان دوچرخه کمر شکسته کودکیهایم به دل طبیعت می زدم و آنقدر که سن من اجازه می داد از خانه، محله و شهر دور می شدم.
شاید یک سایکل
توریست هم به حساب بیایم اما دوست دارم سبک سفر کنم و روی جاده
ها تسلط
بیشتری داشته باشم. دوچرخه اگر بار زیاد داشته باشد و سنگین باشد با سلیقه
من جور نیست. دوست دارم به هر شهری که رسیدم – داخل یا خارج ایران-
سبکبار و با یک دوچرخه بدون هیچ خورجین، وسیله و یا کیف اضافه به تمام
سوراخ سنبه
های شهر سرک بکشم و از ارتفاعاتش بالا بروم و از دیدنیهایش لذت ببرم. من
اینجور سفر می کنم و به بقیه هم کاری ندارم.
عاشق گشت و گذار در جاده های فرعی و صعب العبور شهرهای ناشناخته هستم و این مسلما با دوچرخه رایج سایکل توریست ها میسر نیست. من عاشق کراس کانتری و از طرفی عاشق طبیعت گردی و سفر هستم و تنها راه من ترکیب این دوتا بود که با استفاده از آن ، روشی برای خودم ساختم تا لذت بیشتری ببرم و به استاندارد و روشهای رایج سایکل توریست ها توجهی ندارم و کار خودم را می کنم.
با کلاه دوچرخه سواری هم میانه خوبی ندارم و از همان ابتدا مانند کودکی که پستانک قبول نمی کند. آن را پس می زدم.
شبها در هاستل و یا جاهایی که رزرو کردم خوابیدم و سعی کردم انرژی ام را به جای اینکه صرف کمپینگ و مقابله با شرایط جوی ناپایدار و باد و باران و مسائل پیش بینی نشده کنم، خوابی آرام داشته باشم تا صبح بتوانم از سفر و دیدنی هایش لذت بیشتری ببرم. دوچرخه برای من فقط یک وسیله است و البته که تعصبی روی آن ندارم ... اگرمشکلی برای من یا دوچرخه پیش بیاید که لاینحل باشد و نتوانم رکاب بزنم بدون هیچ تعارفی با اولین وسیله خودم را به نزدیک ترین شهر می رسانم و با آرامش به دنبال حل مشکلم می روم.
ترجیح دادم تنها به ارمنستان سفر کنم. تنهایی محسناتی داشت که به عیب هایش می چربید. آزاد بودم و راحت. از آنجا که پدرم همیشه نگران کله شقی های من است!! ترجیح دادم به بهانه سفر تهران و کارهای مربوط به عمل گوش - که از قضا جزء برنامه ام بود- از آنها خداحافظی کنم.
در این تا حدودی
فرهنگ ایرانی را با ارمنی مقایسه کرده ام. یک سوزن به دیگران زده ام و یک
جوالدوز بزرگ به خودمان. به بزرگواری خودتان ببخشید.